• 892

مواجهه ایمانی با بلایای عافیت سوز

مومنان در طول تاریخ شاهد بلایای فراگیر فراوانی بوده اند و آنها را با حفظ ایمان از سر گذارنده اند. تجربه کنونی(همه گیری ویروس کرونا)، با اینکه میزان فلاکت باری آن تا کنون بسیار کمتر از همه گیریهای گذشته است، از جهاتی برای جامعه ایمانی تازگی دارد.&l


مومنان در طول تاریخ شاهد بلایای فراگیر فراوانی بوده اند و آنها را با حفظ ایمان از سر گذارنده اند. تجربه کنونی(همه گیری ویروس کرونا)، با اینکه میزان فلاکت باری آن تا کنون بسیار کمتر از همه گیریهای گذشته است، از جهاتی برای جامعه ایمانی تازگی دارد: مراجع و عالمان تراز اول توصیه پزشکان را درباره ایجاد محدودیت برای مناسک و مراسمهای عمومی و جمعی مذهبی پذیرفته‌اند و به تبع ایشان عموم مومنان، به استثنای اندکی در حاشیه، همین توصیه ها را عملی کرده و می‌کنند؛ در حالی که در گذشته مومنان در مواجهه با بیماریهای واگیردار بیشتر به انجام شعائر جمعی اقبال می کردند تا بلکه دریای رحمت الهی بجوشد و بلا از ایشان دفع گردد. تازگی دیگر این تجربه عبارت است از دسترسی سریع همگان نه فقط به اطلاعات درست و نادرست درباره گرفتاران، بهبودیافتگان و فوت شدگان، بلکه به انواع و اقسام تحلیلها و تبیینها از ماهیت و پیامدهای این ماجرا از منظرهای مختلف و گاه ارائه توصیه‌هایی متناسب با این منظرها.
به رغم تنوع منظرها و کثرت نظرات، از روانشناختی تا جامعه شناختی و سیاسی و اقتصادی، از اخلاقی تا فقهی و کلامی، جای ناظر، منظر و نظرِ ایمانی همچنان خالی می‌نماید؛ ناظری با تعهد به هیچ چیز جز ایمان که از هیچ منظری جز ایمان، هیچ نظری جز نظر ایمانی ارائه ندهد. به عبارت روشنتر، مومنی که از بیم خیر و شر روزگار بر سر ایمان خویش چو بید می لرزد، به رغم وقوف به آنهمه قیل و قال درست و نادرست، همچنان از خود بازمی جوید که در کدام موقعیت ایمانی قرار دارد و در این موقعیت، ایمان‌ورزی و زیست ایمانی چگونه باید باشد. در پاسخ به این سوال و رفع آن نقیصه ذیلا تلاش می کنم که تحلیلهایی مشتمل بر تبیین و تجویز را از منظر ناظر ایمانی در دوازده بند تقدیم کنم تا شاید گامی باشد در جهت همنظری و همصدایی ایمانی مومنان در مواجهه با بلایای پیدا و پنهان:

نخست: خداوند نظام عالم را چه در امور مادی و چه در امور معنوی بر اساس رابطه اسباب و مسببات چیده است: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: أَبَی اللَّهُ أَنْ یُجْرِیَ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً» (کافی، ج1، ص 183). در این نظام:
(1) نه چنان است که «اشعری وار» بپنداریم، اسباب تاثیری در مسببات ندارند و تنها به هنگام مقارنه‌ سبب و مسبب، خداوند خود مسبب را پدید می‌آورد، بی‌آنکه سبب در مسبب تاثیر کند؛
و ( 2) نه چنان است که « طبیعیت‌گرایانه» بپنداریم هر پدیده‌ی به اصطلاح طبیعی بر اساس عواملِ طبیعی صرف پدید می‌آید که با شناخت و مهار آنها می‌توان پدیده‌ها را مهار کرد.
و (3) نه چنان است که فیلسوف وار بپنداریم که در جهان نظام علیت حاکم است و خداوند تنها به عنوان علت العلل، نظام علل طولی را به‌گونه‌ای چیده که با ایجاد یا تحریک علت اولی مابقی معلولات زنجیره‌وار به گونه ای غیر قابل تغییر به معلولهای خود منتهی شوند و خداوند همچون ساعت‌سازی در کنار به تماشا نشسته باشد.
و (4) نه چنان است که صوفی وار همه افعال (و همه صفات و همه ذوات یا موجودات) را یک فعل (و یک صفت و یک ذات یا وجود) بدانیم و خداوند را در وحدت فعلی (و وصفی و وجودی) خود مساوی بدانیم با همه افعال (و صفات و موجودات)، به گونه ای که بتوان صفت و فعل هر فاعلی را حتی اگر همانند فقیر، خائف، متضرر که دلالت بر کاستی و نقص کند به خدا نسبت دهیم. عبدالرزاق کاشانی این عقیده صوفیانه را چنین بیان می دارد: "الیدان: هما أسماء اللّه المتقابلة کالفاعلة و القابلة، و لهذا وبّخ إبلیس بقوله تعالی: ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَ". و لما کانت الحضرة الأسمائیة مجمع حضرتی الوجوب و الإمکان قال بعضهم: إن الیدین هما حضرتا الوجوب و الإمکان، و الحق أن التقابل أعم من ذلک، فإن الفاعلة قد یتقابل کالجمیل و الجلیل و اللطیف و القهار و النافع و الضار، و کذا القابلة کالأنیس و الهایب و الراجی و الخایف و المنتفع و المتضرر»و داد(کاشانی، صطلاحات الصوفیه، ص 90).
و (5) نه چنان است که سلفی وار بپنداریم که خداوند همه چیز را از قبل به نحو لایتغیری که بداء در آن راه ندارد تقدیر کرده است و اکنون بر اساس همان تقدیر همه چیز را، از رخدادهای عالم طبیعت گرفته تا اعمال انسانها، رقم می زند و دستش برای تغییر و تبدیل مقدرات خود بسته است؛
با نفی همه این فرضها که با تعالیم اهل البیت (علیهم السلام) ناسازگاراند بازمی‌گردیم به آموزه درست: خداوند عالم را بر اساس نظام اسباب و مسببات به گونه‌ای چیده که اسباب در پدیدآمدن مسببات اثرگذاراند؛ لکن این اسباب برای پیدایش و قرار گرفتن در موقعیت مناسب و در نهایت برای اثرگذاری محتاج اذن و اراده الهی اند؛ بنا بر این، در سببیت هر سبب، اراده و اذن خداوند حضور مستقیم دارد و هر آن ممکن است به گونه ای دیگر اسباب را بچیند یا ازکارشان بیندازد یا اثرگذاری آنها را تغییر دهد؛ همانگونه که در معجزات پیامبران و کرامات اولیاء نمونه هایش را سراغ داریم. پس مومن با اذعان به برقراری نظام اسباب و مسببات علم‌ستیز و تجربه‌ستیز نیست، بلکه علم پذیر و تجربه پذیر است و با اقرار به قرار داشتن این نظام تحت اراده الهی علم پرست نیست؛ و با توجه به دخالت هم شاهرگی و هم مویرگیِ اراده‌ی الهی در این عالم، خداوند را برکنار از حوادث خرد و کلان عالم نمی داند؛ و با ایمان به بسط ید الهی در تغییر و تبدیل تقدیرات قبلی خود، نظام عالم را بسته و لایتغیر نمی داند و باور دارد که خداوند می تواند بلای مقدر شده را باکوچکترین دعای بنده بگرداند و دور کند: «أَسْأَلُکَ بِالْقُدْرَةِ النَّافِذَةِ فِی جَمِیعِ الْأَشْیَاءِ وَ قَضَائِکَ الْمُبْرَمِ الَّذِی تَحْجُبُهُ‏ بِأَیْسَرِ الدُّعَاء» (بحار الأنوار، ج‏99 ، ص55) (تو را به آن قضاء استحکام یافته ات میخوانم که با ساده ترین دعا بازش می گردانی)؛
و در نهایت، مومن با توجه به بینونت بین افعال خالق و مخلوق، دچار این آرامش کاذب درباره اتفاقات ناخوشایند عالم نمی شود که همه اوست و هر فعلی فعل او.
دوم: نظام اسباب و مسببات شامل همه موجودات عالم است و کسی از آن مستثنی نیست، حتی پیامبران و امامان. اگر بر ایشان شمشیر فرود آید کشته می‌شوند و اگر سمی خورانده شود مسموم می‌شوند. این قاعده کلی منافاتی ندارد با اینکه خداوند در خصوص ایشان یا به دست ایشان قدرت‌نمایی بیشتری در نظام اسباب و مسببات کرده باشد. پیامبرانی که انواع معجزات را به نمایش گذاشته بودند گرفتار انواع و اقسام بلایا می‌شدند از بیماری تا مجروح شدن و کشته شدن به دست دشمنان. حتی امام زمان عجل الله فرجه که ای بسا در زمانش بیش از همه‌ی انبیا و اوصیای گذشته نظام اسباب و مسببات دچار تحولات شگرف و غیر منتظره می گردد، با استفاده از اسباب مادی و معنوی است که بر دشمنان غلبه می کند به گونه ای که ای بسا خود حضرت نیز در درگیریهادرگیری ها زخمی می شود: «قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ الْمَهْدِیَّ لَوْ قَامَ لَاسْتَقَامَتْ لَهُ الْأُمُورُ عَفْواً وَ لَا یُهَرِیقُ مِحْجَمَةَ دَمٍ فَقَالَ کَلَّا وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوِ اسْتَقَامَتْ لِأَحَدٍ عَفْواً لَاسْتَقَامَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ص حِینَ أُدْمِیَتْ رَبَاعِیَتُهُ وَ شُجَّ فِی وَجْهِهِ کَلَّا وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ حَتَّی نَمْسَحَ نَحْنُ وَ أَنْتُمُ الْعَرَقَ‏ وَ الْعَلَقَ‏ ثُمَّ مَسَحَ جَبْهَتَهُ» (نعمانی، الغیبة، ص284)؛ «روای گوید به امام باقر (علیه السلام) گفتم: مردم می گویند، هنگامی که مهدی قیام کند، همه ی کارها به آسانی برای او جور می شود و به اندازه ی یک ظرف حجامت هم خون نمی ریزد. حضرت فرمود: « هرگز چنین نیست! سوگند به آن که جان ام به دست او است...کار به آن جا می انجامد که ما و شما، عرق و خون را از پیشانی پاک کنیم». بدین ترتیب،
مشاهد و مساجد نیز خارج از نظام اسباب و مسببات نیستند و در آنها نیز باید ملاحظات و تدابیر بهداشتی ( و غیر بهداشتی مثلا امنیتی) را مراعات کرد. در عین حال، شیوع یک بیماری نباید موجب شود که مشاهد و مساجدی که تا دیروز آباد بودند امروز از عطر مناجات و نسیم توسلات تهی گردند. سزاوار است که مومنان با رعایت دقیق دستورات بهداشتی به گونه ای که مخاطره ی حضور در این مکانهای مقدس تا سرحد مخاطرات معقول، تقلیل یابد همچنان در رونق این مکانها کوشا باشند. در هر حال، نظر نهایی مومنان در این باره نظر مراجع عظام است و آنچه در بالا گفته شد برداشتی از فتاوای ایشان در این باره بود.
سوم: هنگام ابتلائات فراگیر برای مومن که به رحمت و حکمت الهی باور دارد سوال از چرایی آنها مطرح می‌شود: این ابتلاءات چه فلسفه ای دارند و خداوند از آنها به دنبال تحقق کدام غایت است؟ در تعالیم قرآن و اهل البیت حکمتهای مختلفی برای ابتلاءات بیان شده است: امتحان، عقوبت، تمحیص و پاکی از گناهان و ارتقاء درجه ایمانی. معلوم نیست که این حکمتها درباره مومن لزوما به نحو مانعة الجمع باشند؛ ای بسا در یک ابتلا همه این اهداف دنبال شوند؛ اما به نظر می‌رسد که ارتقاء درجه غالبا یا منحصرا از آن اولیای الهی باشد؛ کسانی که خوف و حزن دنیوی گریبانیگرشان نمی‌شود و بالاترین اشتیاقشان گسستن از دنیا و پیوستن به محبوبشان است. خداوند در قرآن نشانه ولی خدا بودن را آرزوی مرگ دانسته است: «قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»(جمعه: 6) «بگو ای کسانی که یهودی شده‏ اید اگر پندارید که شما اولیای خدایید نه مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می‏ گویید».
چهارم: مومن خداوند را به عزت ربوبیت و خود را به ذلت عبودیت می شناسد. در واقع مومن باید به تناسب عزت خدا، ذلت عبودیت، یعنی بندگی و بردگی خود را در پیشگاه الهی به نمایش بگذارد. اما فاصله خداوندی که همه اوصافش نامحدود است و بنده‌ای که از همه جهت محدود است بینهایت بیش از آنست که ذلت عبودیت ما متناسب با عزت ربوبیت او باشد. لکن خداوندِ ارحم الراحمین از جود و کرمش به ما بندگان ناچیز افتخار بندگی و بردگی خویش را داده است و از ما تذللی به میزان برد اندیشه و وسع کنشگری مان را پذیرفته است. فراتر از آن، او از روی کرم، بجز دوگانه ارباب و برده، دوگانه ها و در واقع نسبتها و مناسبات فراوان دیگری را بین خود و ما تعریف کرده است: محب و محبوب، انیس و مونس، ذاکر و مذکور و شاکر و مشکور و جز آن. در نتیجه ما باید در قبال خدایی که در این مناسبات از جانب خودش بهترین فعل را دارد، در جانب خودمان بهترین را داشته باشیم: تلاش کنیم در بردگی برده ترین باشیم، در محبت بیشترین محبت را نثارش کنیم و همینطور.
پنجم: خداوند متعال در آیات متعدد فرموده است که بلاها را به این منظور به امتهای پیشین نازل کرده که از غفلت بدرآیند و با تذکر به ذلت و خواری خویش دست نیاز به سوی پروردگار برآرند: «وما أَرْسَلْنا فی‏ قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ» (الأعراف : 94 )؛ «و ما در هیچ آبادی پیامبری نفرستادیم مگر اینکه اهل آن را به سختی‌ها و رنج‌ها گرفتارساختیم تا شاید تضّرع کنند». «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ( الأنعام : 42)؛ «ما به‌ امّت‌هایی که پیش از تو بودند، پیامبرانی فرستادیم؛ پس آن‌ها را با سختی و رنج مواجه ساختیم تا شاید تضرع کنند». اما اکثر امتها از روی قساوت قلب و وساوس شیطان حاضر به کرنش در برابر خداوند نشدند: «فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (انعام: 43) «چرا هنگامی‌که سختی ما به آنان رسیدتضرّع نکردند ؟! بلکه دل‌های آن‌ها قساوت پیدا کرد و شیطان، آنچه را انجام می‌دادند در نظرشان زینت داد.»؛ «وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ( المؤمنون : 76)»؛ «و به‌راستی آن‌ها را به عذاب گرفتار کردیم امّا آنان در برابر پروردگارشان نه زاری کردند و نه تضرّع». لکن از فرصت نزول بلا استفاده کردند و در نتیجه عذابی که در حال فرودآمدن بود از ایشان دفع گردید و از نعمات الهی بهره مند شدند: «فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إیمانُها إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی‏ حینٍ»( یونس : 98)؛ «چرا هیچ‌یک از آبادی‌ها ایمان نیاوردند تا ایمانشان سبب نجاتشان شود؟! مگر قوم یونس، هنگامی‌که ایمان آوردند، عذاب تحقیرگر را در زندگی دنیا از آنان برداشتیم و ایشان را تا مدّتی بهره‌مند ساختیم».
بر این اساس، مومنان (هماره و به ویژه) در مواقع نزول بلایای فراگیر باید، بجای بحثهای بی سرانجام درباره اینکه بلا از نوع تادیبی است یا تکفیری یا ارتقائی یا جزآن، بین سوء ظن به خود و حسن ظن به خدا جمع کنند؛ یعنی از طرفی از "خودولیِ خدا پنداری" به شدت پرهیز کنند و نزول بلا را نشانه ای برای گناهکاری خود و غضب الهی تلقی کنند؛ و از طرف دیگر یقین داشته باشند که در بطن گرفتاریها پیام رحمت الهی نهفته است: گرفتاریها دعوتنامه الهی اند به مومنان برای تذکر به مبدا و معاد و تذلل در پیشگاه الهی برای پیوندی دوباره با او: "وَ ایْمُ اللَّهِ مَا کَانَ قَوْمٌ قَطُّ فِی غَضِ نِعْمَةٍ مِنْ عَیْشٍ فَزَالَ عَنْهُمْ إِلَّا بِذُنُوبٍ اجْتَرَحُوهَا لِأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ حِینَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعُوا إِلَی رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِیَّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَ شَارِدٍ وَ أَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فَاسِدٍ" (نهج البلاغة، ص257).
گفتنی است خواندن فلان دعا یا داشتن فلان حرز با تصور اینکه کلمات ملفوظ و مکتوب آنها بلایا را دفع یا رفع می کنند جزو تضرعات محسوب نمی‌گردد. این قبیل ادعیه و حرزها، در فرض صحت، جزو اسباب معنوی عالم محسوب می‌شوند که در کنار اسباب مادی، نفسانی و شیطانی اثرگذاراند. هدف خداوند از فروفرستادن بلایا عطف دوباره ما به این اسباب نیست، بلکه تذکر به مسبب الاسباب است؛ یعنی توجه به اینکه فراهم بودن و نبودن اسباب و تاثیر و عدم تاثیر آنها در ید قدرت و اراده و اذن الهی است. در واقع باید استفاده از اسباب همراه توجه و انقطاع به مسبب الاسباب باشد.
ششم: نقطه مقابل تذلل و تضرع در برابرخداوند، استغنا از خدا (بی نیاز دیدن خود به خدا) و استکبار (گردنکشی) دربرابر اوست که در دو مورد نمود عینی پیدا می کند: مورد اول عبارت است از پرهیز از دعا و تضرع و استعاذه و استغاثه به درگاه الهی با این خیال پسرِنوح‌گونه که با تکیه بر کوهِ بلندِ اسباب می توان از آسیبها در امان ماند؛ در حالیکه خداوند بطور کلی دستور به تضرع داده است: «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَةً إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» (اعراف: 55)؛ «پروردگار خود را از روی تضرّع و نهانی بخوانید؛ او تعدی گران را دوست نمی‌دارد» ؛ و ترک دعا را استکبار نامیده است: «قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ» (غافر: 60) « گفت پروردگارتان که مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را. به یقین کسانی که از عبادت من سرکشی می‌ورزند به‌زودی با ذلّت وارد دوزخ می‌شوند».
وجه عقلی-احساسی تضرع به درگاه الهی علاوه بر آن مبنای نظری (حضور و دخالت شاهرگی و مویرگی اراده الهی در همه کنشهای عالم) عدم قطعیتی است که هیچگاه فرد و جامعه بشری از آن رهایی نخواهد یافت؛ یعنی ما هیچگاه از روی قطع و یقین نمی توانیم بگوییم که فردا و فرداها چه اتفاقی در انتظارمان است. این عدم قطعیت ما را به محدودیت و عجز ذاتی مان آگاه می کند و با این آگاهی راهی جز تمسک به قدرت و رحمت نامحدود الهی برایمان باقی نمی ماند. بدین ترتیب، دعا به معنای نادیده گرفتن نقش اسباب نیست؛ بلکه به معنای دیدن نقش مسبب الاسباب است. به عبارت دیگر، از نظر مومن دعا جایگزینی برای عمل مبتنی بر علم و تجربه بشر برای کاهش آلام نیست؛ بلکه دست نیاز گشودن به سوی کسی است که علم و تجربه بشر در ید قدرت و محکوم اراده است.
مورد دوم استغنا از خدا و استکبار در برابر او، استغنا از خلیفه خدا و استکبار در برابر اوست. کسی که خود را صرفا محتاج خدا و مطیع خدا بداند و هیچ نیازی به ولی و خلیفه خدا احساس نکند و دربرابر او اظهار کرنش نکند در واقع دربرابر خدا استغنا و استکبار ورزیده است: « من عصاکم فقد عصی الله ». بنا براین، مومن به هنگام نزول بلا همانگونه که ذلیلانه عذر تقصیر به پیشگاه خدا می‌آورد در مقابل حجت خدا نیز به تقصیرها و قصورهای خود اعتراف می‌کند و او را شفیع خود به درگاه خداوند قرار می دهد؛ چرا که مومن می داند که خداوند ولی خود را باب و صراط مستقیم خودش قرار داده و بدون شفاعت او از بندگان درنمی گذرد: « یا ولی الله ان بینی و بین الله عز و جل ذنوبا لایاتی علیها الا رضاکم».
به مناسبت گفتنی است که جامعه ایمانی از زمان تشکیل حکومتهای مقتدر شیعی از صفویه تا کنون اندک اندک نظرا یا عملا به این صرافت افتاده که می‌تواند جای خالی امام زمان عجل الله فرجه را، در عرصه های مختلف از تامین امنیت، ایجاد رفاه و بسط عدالت گرفته تا تعلیم و اجرای شریعت از طریق پادشاه عادل یا حاکم شرع پرکند و جامعه آرمانی اسلامی را در زمان غیبت تاسیس کند. علم‌زدگیِ جدید که از عهد قاجار تا کنون گریبانگیر جامعه شیعه شده نیز این احساس استغنا را در طیف هایی از جامعه تشدید کرده است. البته برخی از شیعیان با پی بردن به خطا بودن چنین تصوری، برد نهایی توان مومنان برای اصلاح جامعه را در مقایسه با جامعه عصر ظهور حداکثر 30 درصد دانسته‌اند. لکن اصل این دیدگاه، صرف نظر از درصد آن، سخت سست بنیاد است و نتایج آن هم برباد. طبیعی است که مومنان موظف‌اند در دوران غیبت تلاش معقول و مشروعی برای دستیابی به قدرت و اقتدار سیاسی و تامین امنیت و رفاه اجتماعی انجام دهند؛ اما اگر تصور کنند که با این کار درصدی و لو اندک از خلأ ناشی از غیبت و مبسوط الید نبودن امام زمان خود را جبران کرده اند، به همان میزان دچار استغنا و استکبار شده اند. روشن کردن شمع هایی چند اینجا و آنجا که هماره از باد و بوران روزگار آسیب‌پذیر است، نه شب ظلمانیِ دوران غیبت را به روز تبدیل می‌کند و نه کسی را درصدی از آن خورشید عالمتاب مستغنی می‌نماید؛ حتی آن شمعهای کم فروغ نیز اگر بی‌وقفه از پرتوِ خورشیدِ پنهان تغذیه نکنند خاموش خواهند شد یا برظلمت خواهند افزود: «بکم اخرجنا الله من الذل و فرج عنا غمرات الکروب». بنا بر این، مومن باید هماره نیاز خود و جامعه ایمانی به حجت خدا را احساس کند و آن را در پیشگاه خداوند و حجت الهی برزبان آورد و با عذر تقصیر به پیشگاه امام زمان، او را شفیع درگاه الهی قرار دهد و آنچنان باشد که در دعای ندبه آمده است: «هل من معین فاطیل معه العویل و البکاء؟...»؛ « آیا یاوری هست که با او ناله فراق و گریه طولانی سر دهم؟...»
انسان مومن تفطن دارد که عصر غیبت در واقع عصر برتری نیروهای شر در ساحت رفتار آدمی و بالتبع در ساحت تکوین است: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون( الروم : 41)؛ «به کرده های مردم در برّ و بحر فسادپدید آمد تا خدا کیفر بعضی اعمالشان را به آنها بچشاند، باشد که باز گردند». انسان مومن می داند که دوران غیبت، دوران عسرت و محنت نه فقط شیعیان بلکه کل جهانیان است و عالم و آدم را فرجی نخواهد بود مگر آنگاه که خاتم الاوصیاء را فرج حاصل شود؛ چرا که خداوند وجود او را مدارِ عالم، معدن رحمت و مسکن برکت خود قرار داده است؛ و تاوقتی که او بجای نشستن بر مسند خلافت الهی روی زمین وسیع خدا آواره دوران باشد، اهالی زمین هم آواره وار خواهند زیست و هیچکس نخواهد بود که آب گوارای حیات طیبه مادی و معنوی برایشان فراهم آورد: «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعین»‏ (الملک : 30)؛ « به من بگو اگر آب (حیات) شما همه به زمین فرو رود کیست که آب روان برای شما باز آرد؟».
هفتم: مومنان اسم خدا را دواء و ذکر او را شفاء می دانند و به مشاهد اهل البیت به عنوان محل اجابت دعوات و دار الشفاء پناه می آورند. در عین حال مراد مومن از دعا و توسل غالبا طلب به هم ریختن نظام اسباب و مسببات نیست: مثلا کسی که از خدا روزی طلب می کند و بدین منظور به اهل البیت توسل می‌جوید مقصودش آن نیست که یک باره سقف شکافته شود و طلا و جواهراتِ گرانبها برسرش فروریزد؛ کاملا برعکس، خواسته مومن از خداوند غالبا آنست که از دل نظام اسباب و مسببات عالم حاجتش را عنایت کند. مومن با اذعان به نظام اسباب و مسببات خود را مجاز و موظف به پیگیری اسباب معقول و مشروع رسیدن به مقصود می داند. در خصوص بحث روز یعنی بیماری همه گیر کنونی، مومن خود را موظف می داند که دستورات بهداشتی و پیشگیرانه طبی را رعایت کند و در فرض بیمار شدن سراغ دارو و درمان برود و از دستاوردهای پزشکی جدید و طب سنتی که هر دو کارآمدی خود را در تاریخ به اثبات رسانیده اند استفاده کند. لکن آنچه که به‌تازگی با عنوان طب اسلامی مطرح شده است، صرف نظر از آنکه مستندات دینی آن مورد تایید عالمان تراز اول و محققان برجسته علوم دینی نیست، وارد حوزه تجارب جمعی بشر نیز نشده و از این حیث نیز فاقد اعتبار است و نمی‌توان آن را جایگزینی برای طب جدید و طب سنتی تلقی کرد، گرچه استفاده از آن در کنار دو طب دیگر منع عقلی و شرعی ندارد.
هشتم: از اسباب نزول رحمت الهی، نیکی و مهربانی درحق عموم مخلوقات خداوند به ویژه بستگان و مومنان است: «أَبْلَغُ مَا تُسْتَدَرُّ بِهِ الرَّحْمَةُ أَنْ تُضْمَرَ لِجَمِیعِ النَّاسِ الرَّحْمَةُ» «اثرگذارترین سبب برای ریزش رحمت آنست که در دلت برای همگان خواهان رحمت باشی». اگر در طلب رحمت خدا رو درگاهش آوریم، لکن مدد و خدمت خود را از بستگان، مومنان، زیردستان و همه کسانی که از روی نیاز گذرشان به ما افتاده دریغ کنیم نباید انتظار داشته باشیم که طلب رحمت ما از خدا به اجابت برسد : «مَنْ لَا یَرْحَمُ‏ النَّاسَ لَا یَرْحَمُهُ اللَّهُ تَعَالَی»؛ «خداوند رحم نمی کند بر کسی که بر مردمان رحم نمی کند».
نهم: خداوند هیچ قولی مبنی بر دور نگه داشتن مومنان از ابتلاءات و تهی داشتن دست کافران از نعمات نداده است؛ بلکه مومن نیز به دلایل مختلف از جمله از باب عقوبت و تکفیر گناهان گرفتار و مبتلی می گردد و به همین دلیل عاجزانه در دعای کمیل به درگاه الهی عرضه می دارد: «اللَّهُمَ‏ اغْفِرْ لِیَ‏ الذُّنُوبَ‏ الَّتِی‏ تُنْزِلُ النِّقَمَ اللَّهُمَ‏ اغْفِرْ لِیَ‏ الذُّنُوبَ‏ الَّتِی‏ تُغَیِّرُ النِّعَمَ اللَّهُمَ‏ اغْفِرْ لِیَ‏ الذُّنُوبَ‏ الَّتِی‏ تَحْبِسُ الدُّعَاءَ اللَّهُمَ‏ اغْفِرْ لِیَ‏ الذُّنُوبَ‏ الَّتِی‏ تُنْزِلُ الْبَلَاء»؛ «خدایا! بر من ببخشا گناهانی را که نقتمها فرو می‌بارند، خدایا! بر من ببخشا گناهانی را که نعمت‌ها را دگرگون می‌سازند، خدایا! بر من ببخشا گناهانی را که دعا را بازمی‌دارند، خدایا! بر من ببخشا گناهانی را که بلا را نازل می‌کنند». از آن‌طرف کاملا ممکن است که کافران و منافقان به دلایلی از جمله کارهای نیکی که انجام داده اند در دنیا در رفاه و آسایش زندگی کنند. آگاهی به اینکه دقیقا برای کدام فرد و کدام جامعه به موجب کدام رفتار در چه زمانی در دنیا چه سرنوشتی رقم می خورد، بستگی دارد به آگاهی از کنشهای ظاهری و باطنی افراد و جوامع و آگاهی از قوانین الهی در باره محاسبه دخالت هر کنش در پاداش و عقوبت دنیوی (و اخروی)، که این هر دو دانش از دسترس بشر خارج است و لذا هیچکس، جز ولی خدا که دستمان از دامانش کوتاه است، نمی تواند پیش بینی کند که خداوند در دنیا با فرد و جامعه معین در چه زمانی چگونه رفتار خواهد کرد و نمی تواند تشخیص دهد وضعیت کنونی نیز چه ارتباطی با اعمال بندگان دارد. در عین حال، مومن می داند که ابتلاءات و تنعمات مومن و کافر به رغم تشابه ظاهری در واقع از این جهت تفاوت دارند که تقدیرات خداوند برای مومن در نهایت از رحمت نشات می گیرد و به رحمت منتهی می شود و برای کافران، (یعنی منکران از روی عناد و نه مستضعفان و واماندگان از درک حقیقت که بحثی جدا دارند)، از مکر و غضب ناشی می شود و به دوری بیشتر از خدا منتهی می شود. شاهد این مدعا چگونگی واکنش مومن و کافر در مواجهه با بلایا است که اولی بلا را بهانه تقرب بیشتر به خدا قرار می دهد و دومی بهانه دوری بیشتر از خدا.
با اینحال، همانطور که اشاره فرد و جامعه ایمانی نباید هنگام مواجهه با بلا به خود خوشبین باشد و گمان برد که این بلا از بلاهای مقربان است و او ارج و قربی در درگاه الهی دارد ؛ چون اولا "خود مقرب پنداری" همان عجب مذموم است و هرکس به مقداری که خود را مقرب درگاه الهی می پندارد از درگاه الهی رانده و بدور است؛ ثانیا هر مومنی با مراجعه به گذشته و اکنون خود گناهان فراوانی را خواهد یافت که ای بسا این گرفتاری عقوبت یا کفاره آنها است؛ ثالثا هماطور که اشاره شد تنها کسانی می توانند ابتلای خود را از سنخ ارتقاء رتبه بدانند که هر روز و شب مرگ و لقای الهی را آرزو می کنند که چنین مومنانی جز به ندرت که یافت می نشوند.
دهم: در خصوص مومنان شهر قم روایات نه چندان معتبری درباب دفع بلا از ایشان وارد شده است؛ تا جایی که نگارنده بررسی کرده است عمده روایاتی که درباره دفع بلا از شهر قم سخن گفته‌اند اشاره به فتنه ها و درگیریهای اجتماعی و هجوم و استیلای سیاسی و نظامی جباران و معاندان دارند. لکن روایات حتی از این حیث نیز عام و مطلق نیستند و به لحاظ زمانی و غیره قیدهایی دارند؛ مثلا این روایت شرط مصون ماندن شهر قم از شر جباران را خیانت نکردن در حق برادران (ایمانی) یا دگرگون نشدن احوالات (ایمانی) دانسته است و افزوده است که آنگاه در حق برادران خود خیانت بورزند خداوند جباران بدکرداری را بر ایشان مسلط خواهد کرد:« عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع قَالَ: تُرْبَةُ قُمَّ مُقَدَّسَةٌ وَ أَهْلُهَا مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ لَا یُرِیدُهُمْ جَبَّارٌ بِسُوءٍ إِلَّا عُجِّلَتْ عُقُوبَتُهُ مَا لَمْ یَخُونُوا إِخْوَانَهُمْ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ جَبَابِرَةَ سَوْءٍ أَمَا إِنَّهُمْ أَنْصَارُ قَائِمِنَا وَ دُعَاةُ حَقِّنَا ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ اعْصِمْهُمْ مِنْ کُلِّ فِتْنَةٍ وَ نَجِّهِمْ مِنْ کُلِّ هَلَکَةٍ» (بحار الأنوار، ج‏57، ص218).« از امام صادق نقل شده است: تربت قم مقدس است، و اهل قم از مایند و ما هم از آنانیم هیچ ستمگری قصد بد به اهل قم نمی‏کند مگر اینکه عذاب او جلو می‏افتد؛ این تا زمانی است که ایشان به برادران خود خیانت نکنند. اما هنگامی که چنین کنند، خداوند ستمگران بدی را بر آنان مسلط می‏کند. آنان یاران قائم ما و دعوتگران حق ما هستند، آن گاه حضرتش سرشان را به سوی آسمان بلند کردند و عرضه داشتند: خدایا آنها را از هر فتنه‏یی مصون بدار و از نابودی نجات بخش».
بنا بر این بطور کلی می توان گفت مصون بودن قم و اهالی آن از بلایا نه وعده‌ای تخلف ناپذیر بلکه خبری است از آینده و مشروط است به اینکه اهالی قم در انجام وظایف ایمانی خود در برابر خدا، حجت خدا و برادران ایمانی کوتاهی نورزند و الگوی زیستشان شایسته‌ی شیعیان امام زمان داشته باشند.
یازدهم: مومن هماره به ویژه هنگام نزول بلایای فراگیر آنگاه که می‌بیند داس مه نو چگونه هزاران سنبل مزرع سبز فلک را درو می‌کند به یاد کِشته‌ی خویش می‌افتد و هنگام درو. به‌واقع مومن مرگ‌اندیش است و روزانه به مسیر مرگ و واقعه مرگ و پس از مرگ می‌اندیشد. او از فرصتی که بلایایِ عافیت‌کش برایش فراهم کرده کمال استفاده را می‌کند و به خود یادآور می‌شود که مرگ اجتناب‌ناپذیر و نزدیک است. او بلایا را بهانه‌ای برای گریز فکری و احساسی از مرگ قرار نمی‌دهد؛ بلکه کاملا برعکس آنها را بهانه‌ای برای اندیشیدن ژرفتر درباره مرگ و کسب احساس بهتر نسبت به آن و آمادگی بیشتر برای مواجهه با آن قرار می‌دهد. درست است که مومن ظاهرا و برحسب وظیفه مقرر در عقل و شرع از مخاطره و افکندن خویشتن به تهلکه می‌گریزد؛ اما در این گریز ظاهری، توجهی دوباره به مرگ و گامی مثبت در جهت مواجهه با آن نهفته است؛ و چنین است که مرگ گریزی مومن در واقع مرگ پذیری اوست. اما این مرگ پذیری ازباب رضا و تسلیم در برابر شیرخونخواره سرنوشت نیست؛ بلکه تسلیم دربرابر خدایی است که به مهرورزی‌اش ایمان و به جود و کرم و بخشش ایقان و به خیرخواهی و خیرگزینی اش اذعان دارد؛ منطق او در کلام‌ بانطق و بی‌نطقش با خدای خویش چنین است که خدایا من تمام هستی‌ عاریتی‌ام را به تو وانهادم و می‌دانم که تو در هر آنِ پیشِ‌رو بهترین گزینه را برایم برمی‌گزینی: خواه مرگ هم اکنون و خواه زندگی هم اکنون تا رسیدن به آنِ مرگ هم اکنون. و چنین است که: «الابذکر الله تطمئن القلوب» (رعد: 28)؛ (همانا دل آرام گیرد به یاد خدای)

دوازدهم: برای مومنانی که به صورت عینی تر دنبال ادعیه، زیارات و اعمالی برای تضرع و توسل می گردند، با توجه به توصیه‌های عالمان دینی این موارد پیشنهاد می گردد:

استغفار روزانه به ویژه با ادعیه ای که نقطه ثقلشان استغفار و طلب بخشش است، همانند دعای بعد از زیارت امام رضا (علیه السلام) که با این فقره آغاز می گردد: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ الدَّائِمُ‏ فِی‏ مُلْکِه (بحار الأنوار،ج‏99، ص55)؛

خواندن دعاهای طلب گشایش و رهایی همانند دعای سریع الاجابه که با این عبارت آغاز می شود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَطَعْتُکَ فِی أَحَبِّ الْأَشْیَاءِ إِلَیْکَ وَ هُوَ التَّوْحِید ...» (المصباح للکفعمی، ص291) و دعای هفتم صحیفه سجادیه که با این عبارت آغاز می شود: «یَا مَنْ تُحَلُ‏ بِهِ‏ عُقَدُ الْمَکَارِه‏...»
قرائت زیارت آل یس که با این عبارت آغاز می شود: «سَلَامٌ‏ عَلَی‏ آلِ‏ یس‏ السَّلَامُ‏ عَلَیْکَ‏ یَا دَاعِیَ اللَّهِ وَ رَبَّانِیَّ آیَاتِه...»

یادکردن و اندوهگین شدن و گریستن بر مصایب امام حسین ع؛

خواندن سوره یس و هدیه آن به حضرت صدیقه طاهره که کانون رضا و غضب الهی است؛

خیرخواهی قلبی و عملی برای همگان و نیکی در حق مردمان و به ویژه بستگان هرچه نزدیکتر و ادای حقوق و پرداخت دیون و مهلت دادن به بدهکاران؛
انجام قربانی به نیت دفع بلا از وجود نازنین امام زمان عجل الله فرجه و شیعیان و محبان حضرت.

مومنان می توانند این قبیل اعمال را به صورت فردی یا در گروههای خانوادگی یا گروههای مجازی و ترجیحا به صورت روزانه و در بازه زمانی معین انجام دهند تا خداوند به یمن وجود امام زمان عجل الله فرجه تاریکی بلایا و نقمتها را برطرف کند و روشنای نعمات و برکاتش را بیش از گذشته ارزانی بدارد.

الهی الیک عجّت الاصوات بصنوف اللغات ...
الهی صداهای نیایش بندگانت به زبانهای گوناگون به سویت پر می کشد...

امداد توران
1398/12/24

عنوان:

  • 00:00
  • 00:00